بی خبر

ساخت وبلاگ
من نمی توانم با فریب دادن خودم زندگی کنم مگر آنکه ،امر فریبِ خودم در تاریکترین قسمت وجودم باشد که نسبت به آن آگاه نیستم.ما شرایط عشق و عاشقی و معشوقی را نداریم به هزار دلیل نا گفته و ناشنیده.در تمام دوران جوانی بیهوده تلاش می کنیم که عشقی خاص و یکتا را به دست بیاوریم،اما نتیجه این همه تلاش چه شد؟واقعا با خودمان چه فکری می کنیم؟اینکه جهان اطرافمان سراسر سرشار ازحماقت و جهل است و ناتوانی و عدم شایستگی مارا درک نمی کند؟یا این که ما یک موجود ابله،خود فریب و از خود راضی هستیم و منتظریم یک شبه از کنیز مطبخ نشین بودن هستی ، با کمک امداد غیبی و جادو تبدیل به موجودی زیبا و جوان و شایسته و لایق شویم؟ که کدو تنبلش تبدیل به کالسکه ای مجلل می شود؟واقعیت گزنده و دشوار اینست ،ما آسیب دیده ایم ،رنج برده ایم و فراوان در زندگیمان خسارت به بار آورده ایم، تغییر ویرانه ها و خرابی ها نیاز به عزمی فرا انسانی دارد ،چیزی که ما از ایجاد آن عاجزیم،چرا درک واقعیت این جهانِ کج و معوجی که در آن هیچ چیز سر جای خودش نیست این قدر برای ما دشوار است؟چرا قصد شکستن آینه ای را داریم که واقعیت ما را نشان می دهد ،تصویری از موجودی نازیبا و کوتوله و گوژ پشت را؟بر فرض محال هم که آینه را شکستیم ،با تصویر نا زیبا و ناقص خودمان در آینه چشم دیگران چه خواهیم کرد؟این امر برای زن و مرد فرقی ندارد ، همه گرفتاریم در این وادی سرگردانی.تنها لطفی که به خودمان می توانیم بکنیم این است ، که بپذیریم عشقی وجود ندارد زیرا که ما همان کوزه پر از آب گندیده ایم،که آرزوی زلال بودن و سر چشمه را هر شب درخواب می بینیم .همه می ترسیم، همه خشمگینیم و همه حس قربانی بودن داریم، چرخ کالسکه وجودمان از جای خودش در رفته و ما به طرز مضحکی ، از جاده خا بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 78 تاريخ : شنبه 26 آذر 1401 ساعت: 17:44